در کار عشق ما همیشه اما بود ...
| ||
ارتحال پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)و شهادت امام حسن مجتبی(علیه السلام )تسلیت باد [ شنبه 93/9/29 ] [ 12:13 عصر ] [ محمود گودرزی ]
[ نظرات () ]
یاد ایامی که در گلشن فغانی داشتم
در میان لاله و گل آشیانی داشتم گرد آن شمع طرب میسوختم پروانهوار پای آن سرو روان اشک روانی داشتم آتشم بر جان ولی از شکوه لب خاموش بود عشق را از اشک حسرت ترجمانی داشتم چون سرشک از شوق بودم خاکبوس درگهی چون غبار از شکر سر بر آستانی داشتم در خزان با سرو و نسرینم بهاری تازه بود در زمین با ماه و پروین آسمانی داشتم درد بیعشقی ز جانم برده طاقت ورنه من داشتم آرام تا آرام جانی داشتم بلبل طبعم رهی باشد ز تنهایی خموش نغمهها بودی مرا تا همزبانی داشتم
رهی معیری [ چهارشنبه 93/9/26 ] [ 10:7 صبح ] [ محمود گودرزی ]
[ نظرات () ]
چون زلف تو ام جانا در عین پریشانی
چون باد سحرگاهم در بی سر و سامانی من خاکم و من گردم من اشکم و من دردم تو مهری و تو نوری تو عشقی و تو جانی خواهم که ترا در بر بنشانم و بنشینم تا آتش جانم را بنشینی و بنشانی ای شاهد افلاکی در مستی و در پاکی من چشم ترا مانم تو اشک مرا مانی در سینه سوزانم مستوری و مهجوری در دیده بیدارم پیدایی و پنهانی من زمزمه عودم تو زمزمه پردازی من سلسله موجم تو سلسله جنبانی از آتش سودایت دارم من و دارد دل داغی که نمی بینی دردی که نمی دانی دل با من و جان بی تو نسپاری و بسپارم کام از تو و تاب از من نستانم و بستانی ای چشم رهی سویت کو چشم رهی جویت ؟ روی از من سر گردان شاید که نگردانی
رهی معیری [ چهارشنبه 93/9/26 ] [ 10:6 صبح ] [ محمود گودرزی ]
[ نظرات () ]
. . . چه گویم بغض می گیرد گلویم اگر با او نگویم با که گویم فرود آید نگاه از نیمه راه که دست وصل کوتاه است کوتاه. نهیب باد تندی وحشت انگیز رسد همراه بارانی بلاخیز بسختی می خروشم: های باران! چه می خواهی ز ما بی برگ و باران؟ برهنه بی پناهان را نظر کن در این وادی قدم آهسته تر کن شد این ویرانه ویرانتر چه حاصل؟ پریشان شد پریشانتر چه حاصل؟ تو که جان می دهی بر دانه در خاک غبار از چهره گلها می کنی پاک غم دلهای ما را شستشو کن برای ما سعادت آرزو کن! [ چهارشنبه 93/9/26 ] [ 10:1 صبح ] [ محمود گودرزی ]
[ نظرات () ]
مژده ای دل که مسیحا نفسی میآید
که ز انفاس خوشش بوی کسی میآید
از غم هجر مکن ناله و فریاد که من زدهام فالی و فریادرسی میآید
ز آتش وادی ایمن نه منم خرم و بس هرکس آنجا به امید قبسی میآید
هیچ کس نیست که در کوی تواش کاری نیست هرکس آنجا به طریق هوسی میآید
کس ندانست که منزلگه معشوق کجاست این قدر هست که بانگ جرسی میآید
جرعهای ده که به میخانه ارباب کرم هر حریفی ز پی ملتمسی میآید
دوست را گر سر پرسیدن بیمار غم است گو بیا خوش که هنوزش نفسی میآید
خبر بلبل این باغ بپرسید که من نالهای میشنوم کز قفسی میآید
یار دارد سر صید دل حافظ، یاران شاهبازی به شکار مگسی میآید خواجه حافظ شیرازی [ سه شنبه 93/9/11 ] [ 7:48 صبح ] [ محمود گودرزی ]
[ نظرات () ]
از زمین تا آسمان آه است می دانی چرا؟ یک قیامت گریه در راه است می دانی چرا؟
بر سر هر نیزه خورشیدی ست یک ماه تمام
اشهد ان لا...شهادت اشهد ان لا ...شهید
یک بغل باران الله الصمد آورده ام
راه عقل از آن طرف راه جنون از این طرف
از رگ گردن بیا بگذر که او نزدیک توست
از کجا معلوم شاید ناگهانت برگزید
از محرم دم به دم هر چند ماتم می چکد [ یکشنبه 93/8/11 ] [ 12:36 عصر ] [ محمود گودرزی ]
[ نظرات () ]
آشنایی با واقعه عاشورا
[ یکشنبه 93/8/11 ] [ 12:31 عصر ] [ محمود گودرزی ]
[ نظرات () ]
|
||
[Weblog Themes By : ] |