تمزها

بهمن 93 - در کار عشق ما همیشه اما بود ...
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
در کار عشق ما همیشه اما بود ...
 

  

وقتی که تمام شیرها پاکتی اند

 

وقتی همه ی پلنگ ها صورتی اند

 

وقتی که دوپینگ پهلوان می سازد

 

ایراد مگیر عشق ها ساعتی اند


[ پنج شنبه 93/11/30 ] [ 12:36 عصر ] [ محمود گودرزی ] [ نظرات () ]

در کارگه کوزه گری بودم دوش
دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش
هر یک به زبان حال با من گفتند
کو کوزه گر و کوزه خرو کوزه فروش 

 


[ دوشنبه 93/11/27 ] [ 1:59 عصر ] [ محمود گودرزی ] [ نظرات () ]

سوگند به نفس و آن کس که آن را درست کرد 
سپس پلیدکارى و پرهیزگارى‏اش را به آن الهام کرد 
که هر کس آن را پاک گردانید قطعا رستگار شد 
و هر که آلوده‏اش ساخت قطعا درباخت شمس آیه 7-10

 

ای کسانی که ایمان آورده اید!
اموال و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نکند و کسانی که چنین کنند زیانکارانند. منافقون آیه 9

 

خداست که شما را از آن تاریکی‌ها نجات می دهد (گاهی که او را به تضرع و زاری و از باطن قلب می‌خوانید) و از هر اندوهی می‌رهاند، باز هم به او شرک می‌آورید! انعام آیه 64

 

اگر از این کافران مشرک سؤال کنی که آسمانها و زمین را که آفریده و خورشید و ماه مسخر فرمان کیست؟ به یقین جواب دهند که خدا (آفریده)، پس چگونه (با این اقرار، از توحید و معرفت خدا) رویگردان می‌شوند؟ عنکبوت آیه 61

 

کار دین به اجبار نیست تحقیقا کار هدایت و ضلالت بر همه کس روشن گردید.پس هر کس از راه کفر و سرکشی برگردد و به راه ایمان گراید به رشته محکم و استواری چنگ زده که هرگز نخواهد گسست. بقره آیه 256

 

آن خدایی که آدمی را از خون بسته (که تحول نطفه است) بیافرید.
بخوان و (بدان که) پروردگار تو کریم‌ترین کریمان عالم است. 
آن خدایی که بشر را علم نوشتن به قلم آموخت. 
به آدمی آنچه را که نمی‌دانست تعلیم داد. 
راستی که انسان سرکش و مغرور می‌شود.
چون که خود را در غنا و دارایی ببیند. علق آیه 2- 7

 

این زندگانی چند روزه دنیا افسوس و بازیچه‌ای بیش نیست، عنکبوت آیه64

 

و هرگز عهد الهی را با قیمت کم معامله نکنید. نحل آیه 95

 

آیا مردم فکر می کنند همین که بگویند "ایمان آوردیم"به حال خود رها می شوند و آزمایش نخواهند شد؟! عنکبوت آیه 2

 

او شنوا (ی دعای محتاجان) و دانا (به احوال بندگان) است. عنکبوت آیه 60

 

پس (بدان که به لطف خدا) با هر سختی البته آسانی هست. شرح آیه 5

 

بندگان مرا آگاه ساز که من بسیار آمرزنده و مهربانم. حجر آیه 49

 

مؤمنان باید تنها بر خدا توکل کنند. آل عمران آیه 160

 

خدا به سر منزل سعادت و سلامت می‌خواند و هر که را می‌خواهد به راه مستقیم هدایت می‌کند. یونس آیه 25

 

خداوند بدین روشنی آیات خود را برای شما بیان کند، باشد که تفکر نموده و عقل خود به کار بندید، بقره آیه 219

 

بار پروردگارا، دلهای ما را به باطل میل مده پس از آنکه به حق هدایت فرمودی و به ما از لطف خود رحمتی عطا فرما، که تویی بسیار بخشنده (بی‌منّت). آل عمران آیه 8


[ دوشنبه 93/11/27 ] [ 1:58 عصر ] [ محمود گودرزی ] [ نظرات () ]

جهان سوم جایی است که هر کس بخواهد مملکتش را آباد کند،خانه اش خراب می شود و هر کس بخواهد خانه اش را آباد کند باید در ویرانی مملکتش بکوشد.پروفسور حسابی

 

هرچه انسان ،وجود ارزشمندتری داشته باشد به همان اندازه مودب و فروتن است.پروفسور حسابی

 

فعال باشیم، ولی ملایم، عادل باشیم، ولی با گذشت. پروفسور حسابی

 

سادگی و عشق از عوامل پیشرفت است، که در قلب ما ایرانیان است. پروفسور حسابی

 

زندگی، یعنی پژوهش، و فهمیدن چیزی جدید. پروفسور حسابی

 

چهار اصل پیشرفت: مردانگی، عدالت، شرم و عشق است. پروفسور حسابی

 

بزرگترین خوشحالی من در زندگی : هوش و استعداد جوانان ایرانی است.پروفسور حسابی

 

راه پیشرفت، ارزش نهادن به علم و تحقیق، احترام به معلمین، اساتید، دانش آموزان و دانشجویـان است.پروفسور حسابی

 

 تقلید (از غرب)، خطری است جدی، که چشمه های نبوغ را، خشک می کند.پروفسور حسابی

 

 یک عمل درست، بهتر است از هزار نصیحت.پروفسور حسابی

 

 احساس اجبار به فداکاری، لازمه زندگیست.پروفسور حسابی

 

 انجام وظیفه، لازمه جهش بسوی پیشرفت است.پروفسور حسابی

 

 کار کنیم، زحمت بکشیم، از سرمایه چیزی کم نداریم.پروفسور حسابی

 

 حفظ سنن اعتقادی، ملی و نبوغ نژادی، واجب است.پروفسور حسابی

 

 نظامی که، دارای سازمان باشد، چارچوبی استوار دارد.پروفسور حسابی

 

 باید جوانان، حفظ سازمان را، آموزش داد.پروفسور حسابی

 

 سازماندهی، لازمه و خواسته الگوی پیشرفت است.پروفسور حسابی

 

 دولت، وظیفه دارد، خوشحال کنندگان مردم را، تشویق کند.پروفسور حسابی

 

 داشتن هدف، و رفتن به دنبالش، خوب است ولی عاشق هدف بودن و گرفتار شدن چیز دیگری است. پروفسور حسابی

 

با بچه ها، با اطمینان رفتار کنید تا قابل اطمینان بار بیایند، و قابل اطمینان شوند. پروفسور حسابی

 

طنز در مملکت ما، یک مقاومت ملی است، و همیشه حافظ ایران بوده است.پروفسور حسابی

 

 موسیقی خوب ایرانی، یک طرز تفکر است. یک فلسفه است، و بیان یک آرزوست.پروفسور حسابی

 

ایران، جزیره هوش و ذکاوت است. پروفسور حسابی

 

 شخصیت یک ملت را، ادبای آن ملت می سازند.پروفسور حسابی

 

 هنر، چاشنی زندگیست.پروفسور حسابی

 

 عشق زندگی را به شیوش می آورد.پروفسور حسابی

 

 هنر، با احساسات آدمی بازی می کند.پروفسور حسابی

 

 عشق، به وجود آورنده اعمال زیباست.پروفسور حسابی


[ دوشنبه 93/11/27 ] [ 1:56 عصر ] [ محمود گودرزی ] [ نظرات () ]

داستان ضرب المثل, بازرگان ثروتمند

در زمان های قدیم بازرگان ثروتمندی زندگی می کرد که بسیار درتجارت موفق بود و پسری داشت که بسیار تنبل و تن پرور بود و دنبال کسب روزی نمی رفت. تاجر دوست داشت به پسرش راه و رسم تجارت را بیاموزد اما پسر هر بار طفره می رفت و می گفت همه چیز را در باره تجارت می داند و تمام فوت و فن تجارت در این خلاصه می شود که ارزان بخری و گران بفروشی و از پدرش خواست که سرمایه ای به او بدهد و او را با کاروانی به تجارت بفرستد.

پدر قبول کرد و سرمایه ای به پسرش داد و تاکید کرد که حواسش جمع باشد و پول را از کف ندهد.
پسر قول داد که موفق شود و با کاروانی راهی سفر شد. چند روز گذشت تا اینکه به شهری رسیدند. مردی که بوق حمام می فروخت نوجه او را به خود جلب کرد. در شهر پسر وقتی آب حمام عمومی گرم می شد صاحب حمام به بلندی می رفت و بوق می زد تا مردم بفهمند به حمام بیایند. پسر قیمت بوق را پرسید. فروشنده گفت: 1 سکه نقره. پسر گفت: 5 کیسه بوق حمام می خواهم و مبلغ آن را پرداخت و خوشحال و خندان با کاروان به شهر برگشت و نزد پدر رفت و گفت: یک شبه ثروتمند خواهم شد.

پدر گفت: چه تجارت کردی؟

پسر گفت: 5 کیسه بوق حمام خریدم.
پدر فریادی زد و شکه شد. همه به سمتش دویدند و مادر پسر به پدر آب قند خورانید.
پدر که به هوش آمد با صدای نالان گفت: آخر ای پسر نادان مگر شهر ما چند حمام دارد؟
پسر گفت: یک حمام
پدر گفت: تا کی میخواهی صبر کنی آن بوق خراب شود؟

از آن زمان به بعد در مورد کسی که در تجارتی ضرر می کند می گویند: طرف تجارت بوق حمام کرده است.


[ پنج شنبه 93/11/23 ] [ 7:47 صبح ] [ محمود گودرزی ] [ نظرات () ]

 

دانی که نو بهار جوانی چسان گذشت؟ 
زود آنچنان گذشت، که تیر از کمان گذشت 
نیمی به راه عشق و جوانی تمام شد 
نیم دگر بغفلت و خواب گران شد 
صد آفرین به همت مرغی شکسته بال 
کز خویشتن شد و، از آشیان گذشت 
افسرده‌ای که تازه گلی را ز دست داد 
داند چها به بلبل بی خانمان گذشت 
بنگر به شمع عشق، که در اشک و آه او 
پروانه بال و پر زد و، آتش به جان گذشت 
بشنو درای قافله سالار زندگی 
گوید به خواب بودی واین کاروان گذشت 
ظالم اگر به تیغ ستم، خون خلق ریخت 
از خون بیگناه، مگر می توان گذشت؟ 
(مشفق) بهار زندگیت گر صفا نداشت 
شکر خدا که همره باد خزان گذشت

مشفق کاشانی

[ پنج شنبه 93/11/23 ] [ 7:35 صبح ] [ محمود گودرزی ] [ نظرات () ]

زاهدی گوید: جواب چهار نفر مرا سخت تکان داد .


اول مرد فاسدی از کنار من گذشت و من گوشه لباسم را جمع کردم تا به او نخورد. او گفت ای شیخ خدا میداند که فردا حال ما چه خواهد بود!


دوم مستی دیدم که افتان و خیزان راه میرفت به او گفتم قدم ثابت بردار تا نیفتی . گفت تو با این همه ادعا قدم ثابت کرده ای؟


سوم کودکی دیدم که چراغی در دست داشت گفتم این روشنایی را از کجا آورده ای ؟ کودک چراغ را فوت کرد و آن را خاموش ساخت و گفت: تو که شیخ شهری بگو که این روشنایی کجا رفت؟


چهارم زنی بسیار زیبا که درحال خشم از شوهرش شکایت میکرد . گفتم اول رویت را بپوشان بعد با من حرف بزن.
گفت من که غرق خواهش دنیا هستم چنان از خود بیخود شده ام که از خود خبرم نیست تو چگونه غرق محبت خالقی که از نگاهی بیم داری؟


[ دوشنبه 93/11/20 ] [ 12:33 عصر ] [ محمود گودرزی ] [ نظرات () ]
          مطالب قدیمی‌تر >>

.: Weblog Themes By themzha :.

درباره وبلاگ

موضوعات وب
صفحات دیگر
امکانات وب


بازدید امروز: 17
بازدید دیروز: 32
کل بازدیدها: 166071

تمزها